افغانستان در محراق توجه کشورها برای صلح ویا جنگ دیگری در آینده - میرحسین تلاش
میرحسین تلاش
استاد دانشگاه
چکیده
جنگ وصلح افغانستان به ارادۀ بسیاری از کشورها وابسته است. حکومت افغانستان در هر دورۀ خوش بین وخواستار صلح بوده اما این اراده به تنهایی خود منتج به صلح نمیگردد. دلیل واقعی آن قرار گرفتن افغانستان به عنوان میدان جنگ نیابتی کشورهای همسایه، منطقه وغرب است که حکومت افغانستان را در پروسۀ صلح به چالش میکشاند. در فرایند صلح، متغیرهای متفاوت ومتمایز از هم در موضوع افغانستان دخیل است که برای هریک آن، استراتژی جداگانۀ باید طرح شود تا حکومت افغانستان را در روند صلح کمک نماید. ولی حکومت تا اکنون به انجام این امر قادر نشده است که تمامی کشورهای دخیل در جنگ وصلح افغانستان را که چالش زایی برای آمدن صلح می کنند، مهار نماید. از اینرو در موضوع صلح تحت تاثیرکشورهای دیگر قرار میگیرد. اینکه دیدگاه کشورها در مورد صلح وجنگ افغانستان چگونه است؟ بنظر میرسد که این کشورها، یک جنگ را از رهگذر صلح به جنگ دیگری میکشانند. همچنان یافتهها نشان میدهد که با آمدن طالبان در روند صلح، افغانستان در صلح دایمی نیز قرار نخواهد گرفت. اینکه چرا صلح دایمی در افغانستان برقرار نمیشود؟ نقش ودیدگاه کشورها را در رابطه به صلح وجنگ افغانستان به صورت جداگانه به صورت کتابخانه ای، توصیفی وتحلیلی بوسیله این پژوهش ببررسی میگیرم.
واژگان کلیدی: صلح، جنگ، طالبان، نقش ودیدگاه کشورها.
مقدمه
صلح یکی از موضوعات مهم وبرجسته افغانستان محسوب میگردد که در نزد ملت ما نایاب بنظر میرسد. هر فردی این کشور آرزو دارد که زندگی شان را در فضای صلح بگذرانند. اما این آرزوچرا به تحقق نمیرسد؟ هویدا است که از یک طرف ملت این کشور در میان خودشان به صلح نرسیدند واز جانب دیگر کشورهای که با هم درگیر جنگاند، افغانستان را به عنوان میدان رقابت ونبرد خود قرار دادهاند. همچنان سیاسیون افغانستان برای کسب قدرت بدنبال حمایت کشورهای خارجی بودند. یعنی کسانی که در حکومت قرار میگیرند؛ آزادی اراده شان برای عمل مورد پرسش است. استقلالیت کاری شان در دست بیرونیها تحلیل میشود. در کنار آن گروههای متعددی که توسط پاکستان وحمایت کشورهای دیگری برای ادامۀ جنگ در افغانستان ایجاد شدند، حکومت افغانستان را آرام نگذاشت که به خواستههای ملت خود امور کشور را تنظیم نماید. از میان تمام آن گروهها، طالبان نقش اساسی را در تداوم بخشیدن جنگ بازی کردند. اما این گروه برای دورۀ مشخصی به عنوان ابزار بازی کشورها بود که در حال حاضر، طالبان را تشویق دارند که به روند صلح بپیوندند. ولی پرسشی که ایجاد میشود؛ چرا نشستهای صلح با طالبان بزودی وساگی آن نتیجه نمیدهد؟ وآغای خلیل زاد کشورهای عرب وپاکستان را برای صلح افغانستان دور میزند. واضح است که برای آمدن طالبان در روند صلح، نقش بسیاری از کشورهای دیگر در این روند دخیل است. کشورهای که ایالات متحده امریکا نمیخواهد در صلح افغانستان دخالت داشته باشند. بدین خاطر نشستهای صلح به درازا کشانیده میشود وگاهی امیدواری وگاهی هم نا امیدی بوسیلۀ این نشستها ایجاد میگردد.
کشورهای همسایه افغانستان، قدرتهای منطقه، کشورهای عربی وایالات متحده امریکا در پروسۀ صلح افغانستان دخیل هستند. یعنی کشورهای که باهم رقابت دارند چگونه میتوانند برای آمدن طالبان در روند صلح هم نظر شوند. بنابر این هر کشوری تلاش دارد تا از این گروه، بنفع خود در روند صلح افغانستان استفاده کند. از طرف دیگر اینکه، طالبان هم از فرصت به وجود آمده بیشترین بهره جویی را میکند تا حمایت کشورهای دخیل در پروسه صلح افغانستان را با خود داشته باشد.
این کار طالبان نشستهای صلح را طولانی تر میسازد. چون کشورهای دخیل در موضوع صلح افغانستان نظریات متفاوت از هم دارند. اینکه دیدگاه کشورهای دخیل در مورد صلح وجنگ افغانستان چگونه است؟ پرسشی میباشد که در این مقاله ببررسی میگیرم. گرچی بنظر میرسد که این کشورها، یک جنگ را از رهگذر صلح به جنگ دیگری میکشانند. باز هم نقش این کشورها را ببرسی میگیرم که چه کاری را میتوانند انجام دهند. در مورد صلح وجنگ وهمچنان نقش کشورها به خصوص در مورد پروسۀ صلح افغانستان تحقیقاتی ممکن انجام شده باشد اما بدیع بودن این تحقیق گذشتن از یک جنگ برای صلح به جنگ دیگر است. هدف از انجام این پژوهش؛ بنیادی وکاربُردی است که حکومت افغانستان وضعیت صلح وجنگ را بگونۀ بهتر آن درک کند تا استراتژی کارآ را برای صلح در نظرداشته باشد. این تحقیق به صورت کتابخانه ای، توصیفی وتحلیلی انجام شده است.
۱.نگاه امریکا به صلح ویا جنگ افغانستان پس از خروج نیروهای نظامی آن کشورو با آمدن طالبان در روند صلح
پس از حادثه یازدهم سپتامبر، دولت امریکا برای تأمین امنیت ملی آن کشور؛ مبارزه در برابر تروریسم را نسبت به تمامی موارد دیگر، در سیاست خارجی خود اولویت داد. افغانستان برای آن کشور جغرافیای محسوب میشد که امنیت ملی امریکا را در مخاطره قرار میداد. پس به بهانه دولت سازی برای ملت افغانستان، حضور نیروهای نظامی امریکا را در این کشور ممکن ساخت وبازسازی اقتصادی را با احساس انسان دوستی؛ توأم با همکاری شرکای جهانی اش به این کشور ارمغان بخشید. همچنان مطابق اظهارات رسمی مقامات آمریکایی، موارد فوق دلایل اصلی حضور نظامی، اقتصادی وسیاسی این کشور در افغانستان بوده است. علاوه بر مبارزه با تروریسم وافراط گرایی، دموکراسی سازی وبازسازی افغانستان، عوامل دیگری چون اشراف بر کشورهای همسایه، تقویت حضور در خاورمیانه، آسیای مرکزی وجنوب آسیا، کنترل قدرتهای منطقهای در حال ظهور همچون چین وهند، نظارت بر تلاشهای روسیه برای احیای قدرت در حوزه نفوذ سنتی خویش وکنترل ودسترسی به منابع انرژی در مناطق خزر، خلیج فارس وآسیای میانه(اسفندیار، ۱۳۹۲: ۱۲۷) حضور امریکا را در افغانستان حتمی میکرد.
مگر با آمدن نیروهای نظامی امریکا در افغانستان ریشههای تروریسم نه تنها خشکیده نشد بلکه معکوس آن؛ دامنۀ فعالیتهای تروریستی بگونۀ پهن گردید که مبارزه دولتها را در برابر خود به چالش کشانید. یکی از دلایل شکست امریکا در محو تروریسم اعتماد بیشتر آن کشور نسبت به پاکستان بود. با وجودی که هدف اصلی جنگ، مبارزه واز بین بردن القاعده، طالبان وحامیان آن یا به عبارتی تروریسم بود(اندیشمند، ۱۳۸۸: ۵۶). اما امریکا وجامعه جهانی در انجام این امر در افغانستان به ناکامی مواجه شد. مگر ایالات متحده امریکا در نگاه به افغانستان، به شکستهای خود نمینگرد(اسفندیار، همان: ۱۵۰). امریکا تنها کشوری که خود را بانی دموکراسی میدانست در نهادینه ساختن دموکراسی افغانستان نیز به موفقیت چندانی دست پیدا نکرد وافزون برآن، مقامات پیشین امریکا دموکراسی را که ارمغان آور صلح جهانی تلقی میکردند به عنوان یک رویا این طرح را دنبال کردند. ولی در حقیقت موضوع، نتیجه خوبی برای جهان نداشت. به گفته مقامات امریکایی دموکراسی که صلح آورجهانی است جانهای هزارها نفر را در افغانستان، عراق، سوریه ولیبی...گرفت. از طرف دیگر در زمامداری ومجادله بر قدرت سیاسی توسط رهبرهای سنتی افغانستان تغییری ایجاد نگردید. همان طور دخالت امریکا در اوکراین، عراق وسوریه سبب متقبل شدن هزینههای سنگین وکشته شدن سربازان آن کشور گردید. پس از حضور امریکا در افغانستان به هدف مبارزه در برابر تروریسم موقع که بینتیجهگی خاصی را برای افغانستان، کشورهای منطقه وملت امریکا داشت؛ ترامپ را ملزم به تجددگرایی سیاست خارجی آن کشور نمود. برنده شدن بار دوم ترامپ به عنوان رییس جمهور امریکا، بستگی به جلب توجه افکار عمومی آن کشور دارد. برای ترامپ حضور نیروهای نظامی آن کشور بمنظور جنگ وتضعیف سازی رقبایش به عنوان منافع ملی در سیاست خارجی امریکا پس از این تلقی نمیگردد. با وجودی که حضورش در منطقه با درنظرداشت قوی شدن رقبای امریکا حتمی میباشد اما انجام این امر برنده شدن ترامپ را برای بار دوم در مسند کرسی ریاست جمهوری امریکا ناکام میسازد. برعکس آنچی دیگران فکر میکردند، امریکا در افغانستان به دنبال آن است تا حکومت را مؤظف به رعایت حقوق شهروندی، حقوق مدنی وسیاسی، وپاسخ گویی برای ملت سازد(ارشاد، ۱۳۹۰: ۱۴۵-۱۴۶) مقامات امریکایی همواره توجه شان به کسب قدرت سیاسی در امریکا بوسیله نمایش قدرت شان در فراتر از مرز امریکا بوده است.
این خوش باوریها بیشتر بوسیلۀ تبلیغات رسانهای وکنفرانس مطبوعاتی مقامات امریکایی شکل گرفت. در حالیکه هدف اصلی جنگ؛ دخیل شدن امریکا در یک آزمون جدید در مقابلبا رقبایی منطقۀ اش بود. در این آزمون تا حد ممکن اشتراک خود را نشان داد؛ اما گراف اصلی کامیابی را به تنهایی از خود نساخت. وضعیتهای جدیدی که در سطح منطقه پدید آمد، ملت امریکا را از حضور چند ساله نظامیاناش خسته ساخت وترامپ را وادار به تغییر جهت داد. علی رغم اینکه ترامپ در اوایل تلاشهای زیادی را انجام داد تا مانند گذشته؛ امریکا پابرجا در منطقه عمل کند ولی شرکای سابقه اش، از خود همکاری نشان ندادند به ویژه بعد از توافقنامه هستهای با ایران، امید دیرینهای امریکا به یأس مبدل شد. بدین لحاظ ترامپ در دو سخنرانی اش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، این سازمان را متهم به ناکارایی نمود واز جانب دیگر انتقادات شدیدی هم بر کشورهای دیگری نیز وارد کرد. اما سازمان ملل متحد وکشورهای اروپایی مانند گذشته؛ برای ترامپ وعده همکاری را ندادند وحکومت امریکا را در یک مرحله حساس قرار داد. یعنی در شرایط که ملت امریکا بالای مقامات آن کشور نسبت به حضور فرزندان شان در منطقه ومتحمل شدن هزینه زیادی که امریکا به نام مبارزه با تروریسم به خرچ داد، فشارهای زیادی را بالای حکومت د رامریکا وارد مینمایند. اگر ترامپ افکار عمومی امریکا را نادیده گیرد؛ در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری بدون تردید به شکست حتمی مواجه میشود. لذا خروج نیروهای نظامی را یک کمپاین قبل از وقت، ترامپ برای خود تلقی میکند.
به همین ترتیب ترامپ تکت جدیدی را در صلح وجنگ افغانستان عرضه میکند که هم احساس پیروزی برای ملت امریکا ایجاد شود وهمچنان رقبای منطقهای خود را درگیر جنگ سازد. به نظر من شرایط داخلی امریکا نیز ایجاب اتخاذ این سیاست را میکند. فلهذا ترامپ بُرد امریکا را با آمدن طالبان به صلح و گسترده شدن فعالیتهای فرا مرزی داعش در سطح منطقه میداند. بنحوی که از یک طرف برای ملت امریکا وجهان با آمدن طالبان پیروزی آن کشور تمثیل گردد واز جانب دیگر منطقه را نیز در یک جنگ تروریستی قرار دهد. یعنی منطقۀ تروریستی که کشورهای رقیب امریکا را در جنگ قرار دهد. جنگ که با نبود امریکا، کشورهای منطقه هزینه آن را میپردازند. همان طوری که ترامپ در یکی از سخنرانی اش تذکر داد که داعش برای امریکا خطر ساز نیست چون هدف داعش مشخص(در برابر روسیه، ایران وکشورهای آسیای مرکزی ومنطقه) است پس چرا هزینه جنگ با داعش را امریکا بپردازد. ضمن اینکه یاد آور شد که امریکا به عنوان پولیس جهانی نمیتواند باقی بماند، در افغانستان خیلی از کشورهای دیگری مانند هند، روسیه، پاکستان وچین است که باید بجنگند. این حرف ترامپ به مفهوم آن است که امریکا می خواهد با نبود خود؛ توسط گروههای تروریستی متفاوت وحتی داعش رقبای خود را برای درازمدت به چالش کشاند تا یکبار دیگر از پیمان استراتژیک که با افغانستان دارد، چندی بعد به نفع خود استفاده کند.
۲.دیدگاه روسیه پس از امریکا در مورد صلح وجنگ افغانستان
در اوایل روسیه از آمدن امریکا در افغانستان بمنظور مبارزه با تروریسم اظهار خوش بینی میکرد. ابراز خرسندی روسیه از تشریک مساعی مبارزه در برابر تروریسم به تبانی امریکا نشأت میگرفت که اقدام یکجانبه گرایی امریکا این امیدواری روسیه را به یأس مبدل کرد. از این نظر نگاه مسکو به واشنگتن از یک شریک استراتژیک در مقابله با تروریسم، به تدریج تعدیل ودر موضوع عراق، به عدم همکاری وبیانیهها واظهار نظرهای دیپلماتیک، بگونهای مخالفت جویانه تبدیل شده است. از نظر مقامات روس، امریکاییها نباید به بهانه مقابله با تروریسم وجلوگیری از گسترش جنگ افزارهای کشتار جمعی به گسترش قلمرو نفوذ وحوزه منافع استراتژیک خود به زیان قدرت های بزرگ واز جمله روسیه بپردازند(سازمند، ۱۳۹۰: ۲۲۰). بدین نگاه حضور امریکا در افغانستان یک تهدید جدی برای روسیه تلقی میشد. امریکا با حضور خود در افغانستان تلاش نموده است تا از نفوذ رقبای خود به ویژه روسیه جلوگیری کند. حتی دولت افغانستان محتاطانه در برابر روسیه عمل مینمود تا خشم حامی خود(امریکا) را بر نه انگیزد. بدین لحاظ، ترس روسیه از حضور امریکاو... به قلمرو شرق میانه یکی از دلایل عمدهی عصبانیت ونارضایتی مسکو است(جاهد، ۱۳۹۶: ۱۳۶). اکنون که ترامپ رییس جمهور امریکا تصمیم بر خروج نیروهای نظامی خود از افغانستان را دارد، روسیه را خشنود میسازد که یکبار دیگر زمینه حضورش در افغانستان مساعد گردد. به همین خاطر نزدیکی خود را با طالبان تقویت میبخشد تا با آمدن طالبان در پروسه صلح، نقش بهتری را بازی کند که پاردایم آن، دعوت نمایندههای طالبان در مسکو بود.
طالبان هم در این وضعیت، برای حفظ جایگاه وقدرتمند شدن شان از هر کشوری بهره جویی میکند.. این فرصت، طوری برای طالبان شکل گرفته است که میتوانند امتیاز طلبی بیشتری در حکومت افغانستان داشته باشند. در چنین شرایطی روسیه نیز خود را در روند صلح افغانستان دخیل میسازد تا در حکومت آینده که شکل میگیرد؛ مانند گذشته در انزوای از همکاریها با دولت افغانستان قرار نگیرد. اگر روسیه در دیپلماسی صلح با طالبان قادر به نزدیکیاش با حکومت افغانستان شود؛ در این حالت، امریکا شریک جدیدی را در دولت افغانستان خواهد داشت. بدین لحاظ امریکا تلاش دارد تا صلح را بگونه یکجانبه پیش ببرد. بدین دلیل چالشهایی در روند صلح افغانستان پدید میآید. یعنی طالبان از خود مقاومت نشان میدهند چون در این پروسه حامیان بیشتر برای خود شان پیدا کردهاند وبسادگی صلح را نمیپذیرند. از این نظر گفتمان صلح فرازونشیبهای خود را طی میکند. با پیش آمدن این وضعیت، امریکا در پی ایجاد فشار های نظامی بالای طالبان خواهد بود. چون ترامپ دوست ندارد که بجز از امریکا رقبای منطقهای اش در روند صلح افغانستان دخیل شوند. بخاطری که بوسیله طالبان در حکومت آینده به چالش کشانیده نشود. از سوی دیگر محوطه خلوت برای توسعه فعالیتهای داعش در برابر روسیه وکشورهای منطقه در افغانستان مساعد گردد تا از این طریق بتواند قلمرو کشورهای رقیب را نا امن سازد. فلهذا کشورهای منطقه نیز این شرایط را به خوبی به مطالعه گرفتهاند وبه هر صورت ممکن، در موضوع صلح افغانستان با طالبان خود را نزدیک میکنند. پس گفت وگوهای صلح را برای یک زمان طولانی جهت میدهند. طولانی شدن زمان تا موقع تداوم خواهد داشت که منافع ملی کشورهای منطقه در روند صلح افغانستان با طالبان تأمین گردد. اما دیپلماسی امریکا برای صلح قوی تر جلوه پیدا میکند وبه هر نحوی طالبان را به صلح میکشانند.
از سوی دیگر روسیه سعی دارد تا با آمدن طالبان در روند صلح قسمتی از این گروه که به داعش میپیوندند؛ زیر نظر روسیه قرار داشته باشد. به عبارت دیگر روسیه تلاش دارد تا گروهی از طالبان که تحت حمایت اش قرار دارد به دو بخش آنها را تقسیم کند. بخش اول آن را در پروسه صلح دخیل سازد وبخش دوم آن را با گروه داعش یکجا نماید تا بتواند این گروه جدیدی که در افغانستان امنیت روسیه را تهدید می کند، فعالیتهای شان را بگونه مهار سازد که بازی امریکا را در بحث تروریسم به چالش کشاند. لذا این بازی، روند صلح را به کُندی مواجه خواهد کرد ولی نتیجه بخش خواهد بود.
۳.جایگاه پاکستان در سیاستهای منطقهای امریکا در مورد جنگ وصلح افغانستان
با آمدن روسها در افغانستان، پاکستان جایگاه ویژهای در سیاست خارجی امریکا پیدا کرد. این جایگاه، پاکستان را تا اکنون برای امریکا با اهمیت تر جلوه داد. خصوصاً موقع که مدارس پاکستان در تربیه افراط گرایی پرداختند؛ نقش پاکستان را در صلح وجنگ منطقه بارز ساخت. علی رغم اینکه دولت پاکستان تحت فشارهای زیادی برای خود داری از تربیه تروریستان قرار گرفت، ولی حکومت آن کشور هیچگاه دست از حمایت تروریستان نبرداشت. چون تنها تروریستان است که جغرافیای پاکستان را به عنوان یک نقطه استراتژیک در سطح منطقه مطرح میکند. از سوی دیگر فرصتهایی بیشتری برای پاکستان ایجاد میشود تا از امریکا امتیاز طلب باشد وهمچنان کابل را نیز تحت نظارت خود قرار دهد. چون یکی از اهداف اساسی پاکستان به رسمیت شناختن خط دیورند از جانب دولت افغانستان است. بدین لحاظ، حمایت های مخفی از طالبان را شدت بخشیدند تا از یک طرف از کشورهای غربی امتیاز به دست آورند و از طرف دیگر به دهشت افگنی وخون ریزی در افغانستان تا آن جا ادامه دهند که حکومت افغانستان تن به رسمیت شناختن خط دیورند دهد(محمودی، ۱۳۸۶؛ ۶۷-۷۱). به همین خاطر به تداوم سیاستهای افراط گرایی خود در قبال افغانستان میپردازد. از این نظر است که پاکستان در توسعه نا امنیهای افغانستان نقش عمدهای را بازی میکند. امریکا هم از این وضعیت برای حضور خود در منطقه استفاده نموده وپاکستان را بنحوی در قضایای افغانستان دخیل میسازد. ولی هیچ گاه امریکا نمیخواهد پاکستان مانند سایر رقبای منطقهای اش در موقعیت رقابت با امریکا قرار گیرد. فلهذا گاهی از هند وبعضی اوقات هم از سیاسیون افغانستان برای اعمال فشار بر مقامات پاکستانی بگونهای بهره می جوید که پاکستان را وادار به تمکین از سیاستهای خود نماید. بدین طریق پاکستان به هموار کردن قلعههای بلند منطقه بنفع امریکا قدم بر میدارد وامریکا هم به بهانۀ مبارزه در برابر تروریسم برای دولت آن کشور کمکهای مالی خود را می فرستد.
موقع که پاکستان خواهان توسعه روابط خود با رقبای منطقهای امریکا مانند روسیه وچین باشد، امریکا از هند برای مهار کردن سیاست پاکستان استفاده میکند. در این حالت هند وارد بازی میشود و خود را با دولت افغانستان نزدیک میسازد، ولی دوباره امریکا توسط پاکستان سد سازی مینماید تا هند را هم تحت کنترول قرار دهد. از این نظر است که پاکستان برای موفق شدن امریکا در سیاستهای منطقه با اهمیت میباشد. پس نقش خود را با حمایت امریکا در جنگ وصلح افغانستان به نفع خود وامریکا به خوبی بازی میکند. همچنان پاکستان تلاش دارد تا از خاک افغانستان به ضد هند نیز بهره بجوید. بدین لحاظ، بهترین اقدام تشکیل یک حکومت وابسته وهمسو در کابل است و در صورتی که این کشور با هند رقیب دیرینه وتاریخی خود وارد جنگ شود، از نقاط استراتژیک افغانستان میتواند علیه آن به خوبی استفاده کند(فرزین نیا، ۱۳۸۴: ۷۱).
لذا گروههای هراس افگن به مثل طالبان میتواند پاکستان را در انجام سیاستهای موفقانهاش به تقرب جهت دهد. بوسیله این گروهها هیچ کشور را نمیگذارد که در افغانستان سرمایه گذاری نماید وبر بازارهای آن تسلط پیدا کند. چون مطلوب پاکستان، حفظ دولتهایی مثل طالبان در افغانستان بوده است؛ زیرا هیچ دولتی در صد سال اخیر در افغانستان به اندازه ی طالبان تحت تاثیر پاکستان نبوده وملاحظات دفاعی، امنیتی وسیاسی مورد نظر پاکستان را در رفتارهای ملی، منطقهای وبینالمللی خود رعایت نکرده است ( طنین، ۱۳۸۴: ۱۰۴). پس چگونه میتوان از نقش پاکستان برای آمدن طالبان در پروسه صلح اظهار بی خبری کرد. این گروه بعضی از شرایط وضع شده پاکستان را در پروسه صلح افغانستان به تحقق میرساند. یکی از این شرایط علاوه بر رسمیت شاختن خط دیورند جلوگیری از شکل گیری یک حکومت پشتونیزم در منطقۀ قبایل پاکستان است. بدلیل اینکه از پشتونهای قبایل همواره به ضد افغانستان استفاده نماید وهمچنان آنان را مصروف جنگ ساخته تا از سهیم شدن شان در ساختار دولت پاکستان جلوگیری کند. برای حمایت از سیاستهای خود، پاکستان تلاش میکند خود را نزد ایالات متحده مهم وقابل اعتماد ومتحد استراتژیک جلوه دهد(محمدی، ۱۳۸۹: ۶۵). برای حفظ نزدیکی خود با امریکا، همواره سعی دارد بگونه خود را قدرتمندتر در سطح منطقه جلوه دهد تا برای امریکا امیدواری ببخشد واز این طریق بتواند، با تحت تاثیر قرار دادن افغانستان ونفوذ درسیاستهای افغانستان(نیک منش، ۱۳۷۶: ۶۳) تحت حمایت امریکا اهداف دراز مدت خود را دنبال نماید. اما در این میان امریکا هم میخواهد که از پاکستان در پروسه صلح افغانستان به نفع خود طوری استفاده کند که حضور خود را بوسیله گروه طالبان وبه کمک پاکستان در افغانستان، علی رغم وجود توافقنامه امنیتی حتمی ودایمی سازد. به این شکل پروسه صلح را نمیگذارد بطور زود هنگام نتیجه دهد تا شرایط لازمه آن فراهم شود واز فرصت بوجود آمده بگونه خوب استفاده کند؛ طوری که تمام منطقه زیر پوشش سیاستهای امریکا در دولت داری قرار گیرد. پاکستان را هم نمی گذراد به هدف خود برای برسمیت شناختن خط دیورند برسد.
۴.دخیل شدن ایران در صلح وجنگ افغانستان
ایران به عنوان کشور همسایۀ ما همواره نقش خود را مانند سایر از کشورهای دیگر در افغانستان بازی میکند. خصوصاً پس از حضور امریکا در افغانستان، ایران در پی آن بوده است که چگونه بتواند قلمرو نفوذ خود را توسعه دهد. اما ایالات متحده امریکا هیچگاه برای ایران فرصت لازم را مساعد نکرد تا مانند سایر از کشور های دیگر، ملت افغانستان را پس از جنگ کمک ومساعدت نماید. چون از لحاظ سیاسی، امریکا همیشه نگران آن بوده که همکاری جمعی کشورهای اسلامی در یک منطقهای استراتژیک، آن هم با حضور ایران، میتواند پایه اساسی برای بنیادگرایی اسلامی در منطقه وتهدید علیه منافع آن کشور باشد. بر پایهی همین طرز تفکر ایالات متحده سیاست مهار ایران را ادامه میدهد(جاهد، همان: ۱۳۷). بدین لحاظ ایران سعی دارد تا در این بازیها بگونهای خود را دخیل سازد که بتواند در منطقه برای خود جایگاهی باز کند.
در افغانستان موقع که شعار طالبان در مورد خروج نیروهای نظامی امریکا از خاک این کشور بلند می شود، برای ایران فرصتی ایجاد میگردد تا روابط خود را با این گروه نزدیک سازد. علی ر غم اینکه از نظر ایران طالبان جریان منحرفی است که با حمایت دستگاههای اطلاعاتی برخی از کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ، با تفسیر افراطی از آموزههای دینی واقدامات خشونت آمیز، تخریب چهرۀ واقعی اسلام ومهار سیاست های ایران را در سطح منطقه دنبال میکند(احمدی واطاعت، ۱۳۹۴: ۱۷). این دیدگاه ناشی میشد از سقوط مزار شریف بدست طالبان وکشته شدن دیپلماتهای ایرانی در آن شهر. اما بعداً دیدگاه ایران نسبت به طالبان جهت پی گیری منافع ملی اش تغییر یافت وبه اساس گزارشات رسانه ها، ایران نفوذ خود را در میان طالبان پیدا نموده است. یکی از موارد مستندی آن، سفر هیئت طالبان در تهران است.
حضور امریکا در افغانستان، امنیت ایران را در آینده میتواند تهدید نماید. لذا مقامات ایرانی در پی به چالش کشانیدن امریکا در افغانستان میباشد. چون ایران نمیخواهد از طریق همسایگاناش رقیب سر سخت جهانیاش، امنیت آن کشور را تهدید کند. پس نزدیکی ایران با طالبان خیلی با اهمیت تلقی میشود تا از طریق این گروه، بتواند در پروسه صلح افغانستان خود را دخیل سازد. همچنان در حکومتهای آینده مانند عراق وسوریه؛ در افغانستان هم نقش خود را ایفا نماید. حتی از طریق طالبان بتواند داعش که برای تهدید امنیت ایران به وجود آمده، مهار کند. بدلیل اینکه داعش در پیرامون مرزهای ایران فعالیت های خود را توسعه داده ومقامات ایرانی نگران آن است که نشود این گروه در داخل خاک ایران به انجام فعالیت های تروریستی بپردازد. فلهذا به مثل ایران کشورهای که در قضایای افغانستان دخیل استند، کشور ما را به یک میدان جنگ تروریستی برای به چالش کشانیدن همدیگر شان به مثل سوریه در آینده ممکن است قرار دهند. پس مطابق این فرضیه، محتمل خواهد بود که جنگ در افغانستان به درازا کشانیده میشود.
۵. بررسی نقش هند در جنگ وصلح افغانستان
در سالهای اخیر هند به عنوان یک قدرت منطقهای عرض اندام نموده است. این کشور نگرانی زیادی به مثل ایران در موضوعات افغانستان دارد. هند با همسایگان خود از جمله؛ پاکستان وچین در سطح منطقه رقابت دارد. یعنی دو کشور که هریک نقش محوری را میتوانند در افغانستان بازی کنند. بازارهای افغانستان برای پاکستان وچین خیلی با اهمیت است وهریک تلاش دارد تا بر این بازارهای مصرفی، تسلط داشته باشند. نفوذ هر دو کشور بنحوی برای هند خطر آفرین است. بدین لحاظ هند سعی دارد تا بگونهای بی غرض در قضایای افغانستان خود را دخیل سازد واز طریق ایجاد همکاریها با دولت افغانستان نفوذ خود را توسعه دهد. روشن ترین شاهد این مدعا همکاری های اقتصادی وسرمایه گذاریهای هند در بخشهای مختلف در سال های اخیر در افغانستان است(تمنا، ۱۳۸۷: ۱۲۴). جایگاه واهمیتی که افغانستان در سیاست خارجی هند دارد، بیش تر از پاکستان است زیرا هند برای پاکستان ابزارهای مختلفی دارد که به گونۀ رویارویی غیرمستقیم علیه آن استفاده میکند. این جا است که مقتضای شرایط بینالمللی و منطقهای حکم میکند که هند به افغانستان توجه ویژهای باید داشته باشد(افخمی، ۱۳۹۵/۱۳۹۶: ۶۷). پس گروه طالبان که بیشتر به پاکستان وابسته اند، حضور هند را در افغانستان تهدید میکند. حتی گسترش تفکر طالبانی در منطقۀ جامو وکشمیر هند برای امنیت و وحدت این کشور خطرناک تلقی(آقاجری وکریمی، ۱۳۹۴، ۷۴) میشود. از این نظر است که هند به مثل کشورهای دیگر خواهان نزدیک شدن با طالبان است تا بنحوی از شر پاکستان خود را در امان نگهدارد واز سوی دیگر، در موضوعات صلح افغانستان به هرگونۀ که باشد، دخیل گردد. همچنان در معادلات منطقهای برای خود جایگاه باز نماید. افزون برآن، هند بدنبال دستیابی به انرژی آسیای مرکزی است. از این لحاظ اساسی ترین مشکل در این راستا، فاصله سرزمین میان دو منطقه بوده است که در آینده، افغانستان میتواند مانند یک پل زمینی، میزان مبادلات هند وآسیای میانه را افزایش دهد. چون افغانستان کوتاه ترین وکم هزینه ترین راه برای انتقال انرژی وکالاهای تولید شده هند وآسیای مرکزی است(رحمتی، ۱۳۹۲: ۸۲). از این چشم انداز هند بدنبال افغانستان با امن وبا ثبات است تا بتواند بر اهداف منطقۀ خود به خصوص در برابر پاکستان به موفقیت نایل آید. پس در این حالت، رقابت شدید میان هند وپاکستان شکل میگیرد که هر دو کشور، افغانستان را به عنوان میدان مبارزه خود قرار داده اند. اما هند نسبت به پاکستان در پروژههای انکشافی افغانستان سهم بارزی از خود نشان داده ودر پی مداخله بیغرضانه در قضایای این کشور میباشد. در حالیکه پاکستان همواره دشمنی خود را به صورت آشکار در برابر افغانستان نمایان کرده است. هرچند که روابط افغانستان با هند نزدیک گردد، به همان اندازه ایجاد تهدیدات از سوی پاکستان در قبال هر دو کشور به ویژه افغانستان محسوس میگردد. نزدیکی هند وافغانستان خطرات زیادی را از نظر امنیتی برای افغانستان ایجاد میکند. چون مقامات پاکستانی تمایل ندارند که روابط افغانستان وهند بگونۀ پایدار باشد. فلهذا چنین تصور میگردد که نا امنی ودامنۀ جنگ در افغانستان، بوسیله رقابتهای که وجود دارد، به درازا کشانیده میشود. به عبارت دیگر گسترش جنگ تروریستی در آینده، در خاک افغانستان محتمل خواهد بود. گرچی در حال حاضر خوش بینیها برای آمدن صلح در افغانستان ابراز میشود. اما بزودی با تغییر وجانشینی یک گروه به گروه دیگر جنگ تروریستی را در افغانستان استمرار میبخشد.
۶.ابراز امید و یا نگرانی ترکیه، چین وکشورهای آسیای مرکزی در مورد صلح وجنگ افغانستان
در این بخش نگاهی کوتاهی میاندازیم به چند کشور دیگری که جنگ وصلح افغانستان، بالای آنان تاثیر گذار نیز میباشد.
الف)ترکیه
ترکیه به عنوان یکی از کشورهای که بیشتر علاقمند بود تا به اتحادیه اروپا بپیوندد، اما شرایطی را که اعضای آن اتحادیه برای دولت ترکیه گذاشت، عضویت اتحادیه را تا اکنون بدست نیاورد. از نظر موقعیت جغرافیایی، این کشور در گلوگاه اروپا قرار دارد ومهاجران افغان، از آن طریق خود را به کشورهای اروپایی میرسانند. یکی از نگرانی عمده ترکیه برای ورود مهاجرین، هراس از شکل گیری گروههای تروریستی در آن کشور است. با وجودی که قاچاق انسان از مواردی خیلی مهم آن در کشور محسوب میگردد. اما این کشور در تلاش است که با دیدگاه سکولاریستی خود، سدسازی نماید تا اندیشه افراطی اسلامی، موجب راه اندازی فعالیتهای تروریستی در آن کشور نشود. فلهذا دولت ترکیه سعی دارد تا در برابر اندیشههای افراطی مبارزه نماید و گروههای که به عنوان هراس افگن عرض اندام نمودهاند را بنحوی نابود ویا در یک روند صلح بپیوندند.
آمدن طالبان در روند صلح یک امیدی تازه برای ترکیه میبخشد که اندیشه طالبانیسم بگونۀ از بین میرود. اما ترکیه مانند سایر کشورهای همسایه افغانستان ومنطقه از گسترش قلمرو داعش نگران است که نشود این گروه به آسیای مرکزی رسیده ویا اینکه سیاستهای منطقهای ترکیه را در برابر اندیشه تروریستی ناکام سازد. از سوی دیگر ترکیه هراس دارد که امریکا در جنگ تروریستی به کامیابی نایل آید وهمچنان باحمایت از فتح الله کولن، فرصت سازی برای فروپاشی نظام سیاسی ترکیه کند. در این وضعیت، نخستین عامل صعود وافزایش جاه طلبیهای ترکیه برای ایفاء نقش فعال وکارآمد منطقهای به عنون رقیب امریکا به طور برابر وگام به گام وکنار زدن اجندای امریکا در محاصرۀ مناطق پیرامونی ترکیه برای منافع امریکا در آسیای میانه میباشد(ورسجی، ۱۳۹۵/۱۳۹۶: ۲۱۹). پس دولت ترکیه در کنار روسیه وایران از اینکه امریکا را به چالش کشاند، مبارزه خود را در برابر تروریست ها ادامه میدهد وحتی در پی آن است که مانند روسیه وایران، بالای طالبان نفوذ داشته باشد. ولی بدون همکاری روسیه وایران به مثل سوریه نمیتواند وارد بازی شود. بناءً با دیپلماسی همگرایی منطقهای خود به تبانی روسیه وایران میتواند در مسایل حساس منطقه دخیل شود. طالبان هم در وضعیتی قرار گرفتند که از هر کشوری بهره میجوید وروابط گروه شان را با کشورهای همسایه افغانستان ومنطقه توسعه میبخشند. ولی امریکا این کار طالبان را بنحوی مهار خواهد کرد.
ب)ازبکستان
در حکومت طالبان خیلی از افراد ازبک شرکت داشتند که بعد از سقوط رژیم طالبان، گروهی از ازبک ها تحت نام جنبش اسلامی ازبکستان که بیشتر در شمال افغانستان به فعالیت میپرداختند، به عنوان یک گروه تروریستی مورد شناسایی قرار گرفت. هم چنین جنبش اسلامی ازبکستان با ممالک حوزه خلیج فارس رابطه نزدیک دارد وبعد از فروپاشی، سران آن به افغانستان واز افغانستان به پاکستان، ترکیه وامارات گریخته تا گروه خویش را تأمین مالی کنند(ولدانی، ۱۳۸۸: ۸۶). سپس حکومت ازبکستان از شکل گیری این گروه در داخل آن کشور هراس نمود واز خود، نسبتاً جدیت نشان داد تا با ایجاد همگرایی میان کشورهای پیرامونی، در برابر تروریسم مبارزه نماید. این مبارزه را در چارچوب سازمان شانگهای به نام راتس(سازمان منطقه ای ضد تروریسم) به وجود آورد. سازمان منطقهای ضد تروریسم سازمان همکاری شانگهای در نشست جون ۲۰۰۴ در شهر تاشکند ازبکستان تهیه وتصویب شد. این سازمان میتواند با راهبرد دیپلماسی کشورهای عضو هماهنگی وهم سویی در امر مبارزه در برابر تروریسم برای جلوگیری از نفوذ گروه های افراطی در آن سوی دریای آمو نقش مؤثری را بازی کند(تلاش، ۱۳۹۵/۱۳۹۶: ۱۳۰). علاوه برآن، اسلام کرم اف میخواهد خودش را به عنوان بهترین مانع در برابر خطر اسلام گرایان معرفی نمایند. چنانچه در ماه می ۱۹۹۸ میلادی به هنگام آغاز محاکمات اسلام گرایان در دره فرغانه اعلام کرد که حاضر است در صورت لزوم، اسلام گرایان را با شلیک گلولهای در سرشان از بین ببرد(جگوا، ۱۳۷۷: ۲۹). آمدن گروه طالبان به پروسه صلح از یک طرف امیدواری برای حکومت ازبکستان بدلیل عدم برخوردار شدن جنبش اسلامی ازبکستان از حمایت طالبان به وجود میآید ولی از جانب دیگر، یک تهدید جدیدی برای آن کشور تلقی میشود. به عبارت دیگر با گسترش قلمرو داعش ممکن خواهد که جنبش اسلامی ازبکستان تحت حمایت آن قرار گیرد. بدین لحاظ ازبکستان سعی دارد تا در روند صلح افغانستان بنحوی خود را دخیل سازد که بتواند با نزدیک شدن به دولت افغانستان ودر چارچوب سازمان شانگهای در برابر تروریسم به مبارزه خود ادامه دهد.
ج)تاجیکستان
تاجیکها نیز در گروه طالبان حضور داشتند ولی بعد از سقوط رژیم طالبان، نقش این گروه آن قدر زیاد محسوس نبود. در این اواخر در شمال افغانستان شایعات مبنی بر حضور تاجیکهای روسی در میان طالبان وجود دارد. اما هراس دولت تاجیکستان بیشتر از ازبک هایی است که برای هویت یابی خود در تاجیکستان فعالیت دارد. یعنی شبه نظامیان ازبک با نفوذ به تاجیکستان وقرقیزستان تلاشهای خود را علیه دولتهای منطقه گسترش دادند(چارلز ودیگران، ۱۳۸۳: ۲۲) واین دولت ها را نسبت به شکل گیری یک گروه تروریستی در آسیای مرکزی به هراس آورد. دولت تاجیکستان تلاش دارد تا مانع نفوذ اندیشه های افراطی اسلامی در خاک آن کشور شود. رییس جمهور تاجیکستان بسیاری از قواعد جدید را برای مانع شدن از تحت تاثیر قرار گرفتن اندیشههای اسلامی وضع کرد. پس آمدن طالبان در روند صلح مقامات تاجیک را خشنود میسازد. مگر نگرانی دولت تاجیکستان مانند سایری از کشورهای آسیای مرکزی از گروه داعش است. از این نظر به تبانی روسیه تلاش دارد تا بوسیله طالبان، گروه داعش را مهار کند. اگر فرض چنین باشد؛ آمدن طالبان به روند صلح استراتژی کشورهای آسیای مرکزی وروسیه را برای مبارزه در برابر داعش بنحوی به چالش میکشاند. یعنی ممکن است حتی آن ها در شرایط کنونی از آمدن طالبان به روند صلح استقبال نکنند ویا اینکه گروهی از طالبان را تحت نام داعش قرار دهند وبنحوی جنگ تروریستی را در خاک افغانستان نگهدارند تا مانع راه یابی این گروه در داخل کشورهای آسیای مرکزی شوند.
د)ترکمنستان
ترکمنستان چهارمین کشور بزرگ تولید کننده گاز طبیعی در جهان میباشد. سالانه در حدود ۶۰ میلیون متر مکعب گاز تولید کرده که بیشتر از ۹۵ درصد آن را به کشورهای مختلف از جمله کشورای اروپای غربی صادر میکند. علاوه برگاز، ترکمنستان۶۰ میلیون تن نفت نیز استخراج کرده وبیشترین ذخایر نفت آن در حوزه«قره قوم» قرار دارد(رحمتی، همان: ۸۶). ولی ترس این کشور از شکل گیری گروههای تروریستی در سطح منطقه است که مانع صدور نفت این کشور خواهد شد وهمچنان پروژه های بزرگی را که برای صدور نفت مانند تاپی دارد، از تطبیق آن باز خواهد ماند. بدین لحاظ از آمدن طالبان به روند صلح افغانستان نسبت به هر کشور دیگر استقال میکند. ولی از تداوم جنگ تروریستی در افغانستان نگرانی دارد.
۷. کشورهای عرب
اکثریت کشورهای عرب در ایجاد اندیشههای افراطی نقش دارند اما سه کشور که بیشتر در موضوع روند صلح افغانستان دخیل هستند، به صورت فشرده نقش آن کشور ها را ببررسی میگیرم.
الف)عربستان سعودی
عربستان یکی از کشورهایی محسوب میگردد که در ایجاد گروه طالبان وحمایت مالی آنان نقش اساسی داشت. حتی برای عربها انگیزه بخشید که به گروه طالبان بپیوندند. عربها با حضور خود در رژیم طالبان به این گروه، انگیزه دینی ایجاد کردند. ایجاد امارت اسلامی یک تفکر عربی- اسلامی بود. عربستان سعودی، امارت اسلامی طالبان را برسمیت شناخت. تمایل عربستان سعودی بیشتر به؛ ترویج افکار سلفیت در افغانستان بود. با روی کارآمدن طالبان که ماهیت تحریف شده دیوبندی داشت و در ترکیب آن افغان های عرب با گرایشهای سلفیت سهیم بودند، سعودیها را تشویق کرد از این گروه حمایت کند. امروز نیز اگرچه که طالبان براریکه قدرت دیگر نیستند، اما حضور آنان برای عربستان مایه دلگرمی بوده واین گروهها را در یک سیاست دوسویه، مورد حمایت دارد. همچنان، پیشتیبانی بی قید وشرط عربستان از رژیم طالبان نیز زیر شعاع حفظ آبروی بینالمللی سعودی بود. رهبران سعودی وانمود میکردند که این کشور نفوذ زیادی در افغانستان دارند. با کشیدگیها بین حاکمیت طالبان وریاض ومشاجرات آنها روی مسأله اسامه بن لادن به خوبی نشان داد که ریاض چندان موفقیتی در این زمینه نداشت وبازی را باخته بود. اما هنوز هم در کنار طالبان باقی مانده ونمیخواست به آسانی این ظرفیت را از کف بدهد. پس از سقوط طالبان وروی کار آمدن حکومت جدید، عربستان به شدت به بازسازی افغانستان شتافت تا از این طریق به خواستهای خود برسد؛ اما حضور جامعه جهانی، کشورهای دوست ورقیب برای ریاض باعث شد رهبران عربستان گزینه حمایت از طالبان مسلح را نیز در صدر سیاستهای آن کشور حفظ کند(بلخی، ۱۳۹۲: ۳۶-۳۸).
عربستان سعودی به عنوان جغرافیای ظهور اسلام نزد مسلمانان همواره محترم بوده ومقامات سعودی از نام اسلام در ایجاد وتوسعۀ اندیشه افراطی وتروریستی بیشترین استفاده جویی را توأم با صدور فتواهای خود کرده است. از این لحاظ است که سعودی نقش اساسی در روند صلح افغانستان دارد. فتواهای علمای عربستان میتواند مفکورۀ صلح را در نزد طالبان ایجاد کند. اما آمدن طالبان در روند صلح آن قدر زیاد برای عربستان خوشآیند نمیباشد. این کشور خوش بین است که گروه های تروریستی در پیرامون ویا داخل جغرافیای کشورهای رقیب سعودی مانند سوریه وایران باشد. حتی تصور میگردد که سعودی بوسیلۀ طالبان؛ جنگ عرب وفارس را نیز ادامه میبخشد. فلهذا با این فرضیهها میشود گفت؛ با آمدن طالبان در روند صلح، عربستان سعودی حتی از گروههای افراطی دیگر در سطح منطقه بنفع خود استفاده خواهد کرد. تا آنجایی که گمان میرود از گروه های ایجاد شده افراطی پاکستانی نیز حمایت نماید تا جنگ را در افغانستان ادامه دهند. این احتمالات، افغانستان را در یک جنگ تروریستی آینده ممکن قرار دهد. چون پس از طالبان، سعودی از گروه داعش حمایت قاطع خواهد نمود.
ب)قطر
قطر یکی از کشورهای دیگری عربی است که با پذیرفتن دفتر سیاسی طالبان، برای آوردن صلح در افغانستان نقش خود را بازی میکند. موقع که شورای صلح در افغانستان ایجاد شد، این شورا مورد انتقاد زیادی قرار گرفت که چگونه این شورا با نداشتن آدرسی از طالبان برای صلح، به سُراغ شان برود. کار را برای این شورا نیز دشوار ساخت تا چگونه گفت وگوی صلح را با طالبان به وجود آورد. با افتتاح دفتر سیاسی طالبان در قطر، پس تنها دفتر قطر است که آدرس دقیق طالبان را بیان میکند. در حال حاضر برای دعوت طالبان به صلح، دفتر قطر بیشتر مورد توجه است که از آنجا هیئت طالبان تعیین میگردد. مقامات قطر با دخالت خود میتواند سران طالبان که در قطرند وادار برای آمدن در روند صلح افغانستان سازد. اما این کشور بیشتر به عربستان سعودی گوش میدهد که در کنار عربستان وامارات متحده عرب با هم یکجا گام بگذارند.
ج)امارات متحده عرب
امارات متحده عرب در کنار عربستان سعودی از طالبان حمایت نموده و حکومت طالبان را در افغانستان برسمیت شناخت که از این نظر بیشتر معلوم میشود که در سیاستهای منطقهای با عربستان سعودی همگرا میباشد. بعد از اینکه امارات متحده عرب حکومت طالبان را در افغانستان به رسمیت شناخت، در صدد این بود تا ممالک حوزه خلیج را متقاعد کند که این نظام را به رسمیت بشناسند(جاهد، همان: ۱۴۴). فلهذا هویدا میشود که طالبان با این کشور رابطه نزدیک دارد وامارات متحده عرب میتواند نقش عمده را در روند صلح افغانستان بازی کند. به همین علت است که خلیل زاد برای گفت وگوهای صلح به امارات متحده عرب رفت تا بوسیله این کشور، طالبان را متقاعد نماید که به روند صلح بپیوندد. ولی این کشور تا زمانی نقش خود را در روند صلح با طالبان بازی نمیکند که با عربستان سعودی هم فکر گردد. یعنی به تبانی عربستان سعودی نقش خود را در آمدن طالبان به روند صلح بازی میکند. از اینکه عربستان سعودی تحت تاثیر سیاستهای امریکا قرار دارد ممکن است که مانند طالبان، گروه داعش را کمک مالی برای به چالش کشانیدن ایران (رقیب منطقۀ اش) نماید. به این شکل جنگ تروریستی را به احتمال زیاد تداوم میبخشند.
نتیجه گیری
آمدن طالبان در روند صلح، توجه تمام کشورهای دخیل در قضایای افغانستان را به خود جلب کرده است. کشورهای مانند؛ امریکا، روسیه، پاکستان، هند، ترکیه، کشورهای آسیای مرکزی وعربی در موضوع صلح افغانستان، خود را دخیل میسازند. طالبان نیز این شرایط حساس را درک نموده ونمایندههای خود را به ایران وروسیه فرستادند. رفتن هیئت طالبان به معنی دانستن دیدگاه این دو کشور در مورد صلح بود. یکی از شرایط اساسی که روسیه وایران ممکن است برای طالبان گفته باشد، خروج نیروی نظامی امریکا از افغانستان است. ولی امریکا دوست ندارد که طالبان جهت مشوره با کشورهای رقیب منطقۀ اش رابطه ایجاد کند. بدین لحاظ به یکبارگی از طریق دیپلماسی رسانهای خود به طالبان گوش زد نمود که ممکن است فشار های نظامی را بر طالبان وارد نماید. طالبان هم از دفتر سیاسی خود در قطر استفاده کرد ونشست ها را برای صلح ادامه داد. در موضوع صلح افغانستان نقش هر کشوری به صورت جداگانه با اهمیت است. آمدن طالبان برای تمام کشورها امید میبخشد. هریکی از این کشورها با آمدن طالبان در روند صلح بنحوی پیروزی شان را احساس میکنند. ولی وضعیت جنگی افغانستان برای رفتن به صلح، از یک حالت به حالت دیگری قرار میگیرد. یعنی جابجا شدن یک گروه به گروه دیگر احتمالاً صورت خواهد گرفت. به این وضعیت، مرحلۀ عبور از یک جنگ بوسیلۀ صلح؛ به جنگ دیگری تلقی میگردد.
منابع
۱.آقاجری، محمد جواد ومرتضی کریمی(۱۳۹۴)، «نقش بازیگران منطقه ای در فرایند دولت سازی در افغانستان در دوران پسا طالبان»، پژوهشنامه روابط بین الملل، شماره ۳۰.
۲.احمدی، ابراهیم وجواد اطاعت(۱۳۹۴)، «تحلیل ژئوپلتیک روابط پاکستان وهمسایگان؛ تنش ها وتهدیدها»، فصلنامه تحقیقات سیاسی بین المللی، شماره ۲۴.
۳.ارشاد، ذاکرحسین(۱۳۹۰)، استراتژی امریکا در افغانستان پس از طالبان، چاپ اول، کابل، انتشارات تاک.
۴.اسفندیار، عزیزالله(۱۳۹۲)«عوامل همگرای و واگرایی سیاست خارجی ایالات متحده وافغانستان»، فصلنامه مطالعه استراتژیک، شماره مسلسل ۲۸و۲۹ مرکز مطالعات استراتژیک وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی افغانستان.
۵.افخمی، محبوب الله(۱۳۹۵/۱۳۹۶)، «سیاست خارجی هند وپاکستان در قبال افغانستان»، فصلنامه دیپلوماسی ومطالعات بین المللی موسسه تحصیلات عالی افغانستان، شماره دوم وسوم.
۶.اندیشمند، محمداکرم(۱۳۸۸)، ما وپاکستان، کابل، بنگاه انتشارات میوند.
۷.بلخی، میرویس(۱۳۹۲)، «بررسی نقش عربستان سعودی در پروسه صلح افغانستان»، فصلنامه مطالعات استراتژیک وزارت امورخارجه افغانستان، مرکز مطالعات استراتژیک، شماره بیست وهشتم وبیست ونهم.
۸.تمنا، فرامرز(۱۳۸۷)، سیاست خارجی امریکا در افغانستان، تهران، نشر پژوهشکده مطالعات راهبردی.
۹.تلاش، میرحسین(۱۳۹۵/۱۳۹۶)، «راهبرد دولت ها در امر مبارزه با تروریسم»، فصلنامه دیپلوماسی ومطالعات بین المللی موسسه تحصیلات عالی افغانستان، شماره دوم وسوم.
۱۰.جاهد، عتیق الله(۱۳۹۶)، «حضور ایالات متحده امریکا در شرق میانه وافزایش بنیاد گرایی اسلامی»، فصلنامه دیپلوماسی ومطالعات بین المللی موسسه تحصیلات عالی افغانستان، سال دوم، شماره ششم.
۱۱.جگوا، ماری(۱۳۷۷)، «آسیای میانه: از توتالیتاریسم سوسیالیستی تا خان سالاری»، ترجمه حسن کاظم پور، مجله ترجمان سیاسی، سال چهارم، شماره ۱.
۱۲.چارلز، فرینکز ودیگران(۱۳۸۳)، «ارزیابی استراتژیک آسای مرکزی»، ترجمه بهرام امیر احمدیان، مجله فرهنگ واندیشه شماره ۹.
۱۳.رحمتی، محمدنعیم(۱۳۹۲)، «توجه هند به انرژی آسیای مرکزی وتأثیر بر امنیت افغانستان»، فصلنامه مطالعات استراتژیک وزارت امورخارجه افغانستان، مرکز مطالعات استراتژیک، شماره بیست وهشتم وبیست ونهم.
۱۴.سازمند، بهاره(۱۳۹۰)، سیاست خارجی قدرت های بزرگ، تهران، انتشارات ابرار معاصر.
۱۵.طنین، ظاهر(۱۳۸۴)، افغانستان در قرن بیستم، کابل، نشر میوند.
۱۶.فرزین نیا، زیبا(۱۳۸۴)، سیاست خارجی پاکستان، تغییر وتحول، تهران، دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی وزارت امور خارجه ایران.
۱۷.محمدی، غلام محمد(۱۳۸۹)، با تلاق تاریخ معاصر( افغانستان-پاکستان ونیروهای ناتو)، کابل، انتشارات سعید.
۱۸.محمودی، زهرا(۱۳۸۶)، پارادوکس سیاست خارجی پاکستان در افغانستان.
۱۹.نیک منش، بهرام(۱۳۷۵)، بررسی تحولات پاکستان، تهران، آوای نو.
۲۰.ورسجی، عظیم الله(۱۳۹۵/۱۳۹۶)، «شاخص های اعتماد افکار عمومی جهان عرب به تحقق بهار عربی»، فصلنامه دیپلوماسی ومطالعات بین المللی موسسه تحصیلات عالی افغانستان، شماره دوم وسوم.
۲۱.ولدانی، جعفر(۱۳۸۸)، چالش ها ومنازعات در خاورمیانه، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.