امنیت

 

 

ماستر میرحسین "تلاش"

                                                                                                                استاد دانشگاه 

 

      امنیت عبارت از نبود منازعات خشونت آمیز مسلحانه که نیروهای نظامی یک کشور را در برابر خود به چالش نکشاند ویا اینکه روند زندگی عادی مردم را مورد مخاطره قرار ندهد. به زبان ساده، امنیت عبارت از احساس آرامش مردم برای داشتن یک زندگی مسالمت آمیز بدور از هر نوع خطر. به مفهوم خاص آن موضوع نظامی مورد بحث است اما به معنای عام آن هر نوع مخاطره که فرد را در موقعیت های مختلف روی موضوعات متنوع قرار دهد بطور بدیهی امنیت در آن دخیل می باشد که می توان از امنیت شغلی نام برد. دراصل، امنیت به عنوان یک سیستم مطرح است "نظامی، اقتصادی، محیط زیستی وسیاسی". هرگاه صدمه ای در جزئی از این سیستم وارد شود تمام سیستم برهم می خورد. زمانی دولت ها از امنیت لازم برخوردار می شوند که وابستگی خود را نسبت به چهار موضوع فوق در برابر کشورهای دیگر دریافت نکند. هرگاه دولتی وابستگی خود را مطابق موارد ذکر شده در برابر دولت های دیگر آشکار سازد تا از این وابستگی رهایی پیدا نکند در امن نخواهد بود، مانند افغانستان.

     از نظر سیاسی، همواره در بنا واساس دولت سازی در این کشور دولت های خارجی سهیم بودند واجازه ندادند تا نظام سازی در افغانستان ومتصدیان نظام به اراده مردم گذاشته شود ویا مورد گزینش قرار گیرد.هرگاه رفتارهای فراقانونی توسط بازیگران سیاسی درافغانستان صورت گرفت خارجی ها آن را مورد حمایت قرارداد وباعث بی ثبات شدن نظام سیاسی کشور شدند که استناد آن همین ایجاد حکومت وحدت ملی است. نظام های سیاسی ومتصدیان آن تا زمانی که وابستگی خود را برای وابستگان اش برجسته سازد نظام از امنیت خوبی برخوردار نخواهد بود بلکه در مقابل، بحران ایجاد خواهد شد. هرگاه بحران وارد نظام سیاسی شود امنیت نظام ومردم در مخاطره قرار می گیرد. زمانیکه نا امنی گسترده شود؛ اقتصاد ومحیط زیست نیز صدمه می بند.

    از نظر اقتصادی، هرگاه یک کشور وابستگی مطلق اقتصادی به دولتی خاصی پیدا کند وجود مزیت های امنی در آن کشور بندرت دیده خواهد شد ویا اینکه به صورت متداوم موجب ایجاد بحران خواهد شد. بحران های تجارتی واقتصادی در یک کشور هم نظام را در خطر قرار میدهد وهم منتج به نا امنی  در آن کشور می شود که مثال بارز آن وابستگی تجارتی واقتصادی افغانستان با پاکستان است. حال پاکستان اجازه نخواهد داد تا افغانستان با کشورهای دیگری مانند هند وچین ویا روسیه روابط اقتصادی برقرار کند. هرزمان مقامات دولتی یا حکومتی مصمم شوند تا با چین روابط تجارتی تجارتی داشته باشند پاکستان بوسیله گروه های دهشت افگن هر دو کشور را به قطع این روابط تهدید خواهد کرد. دلیل آن وابستگی مطلق تجارتی واقتصادی افغانستان با پاکستان است. متأسفانه این تیوری در اوایل ریاست جمهوری اشرف غنی نیز نتیجه داد. در ابتدا اشرف غنی باورمند به ایجاد روابط تجارتی با  چین بود. برای محقق شدن این هدف، زمانیکه با تعدادی از تجاران در چین سفر کرد کابل شاهد حملات مرگبار وخونینی از سوی گروه  هراس افگنی بوسیله انجام دادن انتحاری بود، که رییس جمهور ملزم به ترک این روابط شد. حال موضوع اقتصادی، دولت افغانستان را برای داشتن روابط تجارتی با کشورهای همسایه ومنطقه در برابر پاکستان به چالش می کشاند که توان برقراری موازنه را در قسمت ایجاد روابط تجارتی واقتصادی ندارد تا از وابستگی مطلق تجارتی واقتصادی پاکستان رهایی پیدا نکند. پس اقتصاد جزئی از سیستم امنیتی یک کشور است که سایر اجزا را نیز در مخاطره قرار میدهد حتی محیط زیست را. ما شاهد از بین رفتن جنگلات کشور خود هستیم که مردم به ناچاری از فقر حتی ریشه درختان پسته را بالای پاکستان به فروش رساندند.

     از نظر نظامی، هرگاه نظامی های کشور در چالش امنیتی قرار گیرند ومخالفان مسلح نظام در برابر شان اعلام جنگ کنند آنگاه تمام اجزا در مخاطره قرار می گیرد. ثبات در درون نظام سیاسی وجود نخواهد داشت سرمایه گذاری در آن کشور به مشکل مواجه خواهد شد. زمانیکه سرمایه گذاری صورت نگیرد تجاران هراس از خود، خانواده وسرمایه های شان داشته باشند طبعاً پیشرفت اقتصادی در آن کشور وجود نخواهد داشت میزان بیکاری افزایش پیدا می کند، مردم به مشکل نان پیدا خواهد کرد. همان طور بی ثباتی در نظام سیاسی پیدا می شود ومحیط زیست هم عاری از مخاطره تخریب شدن وقاچاق شدن نخواهد بود. از جانب دیگر، توانایی نظامی یک کشور از نظر نیروی تعلیم یافته وابزارهای جنگی  نقش پر اهمیتی دارد که میزان قدرت یک کشور را تثبیت می کند.

     از نظر محیط زیستی، داشته های محیطی هم یک کشور را به مخاطره قرار میدهد. منابع طبیعی(نفت وگاز، یورانیم، طلا، نقره، مس، آهن... آب وجنگلات) که منبع قدرت یک کشور است مورد  تهدید قرار می گیرد تا کشورهای همسایه ومنطقه ویا قدرت های بزرگ چگونه از آن منتفیع شوند در هدف ستراتیژیک خود قرار میدهند.

نتیجه، امنیت را نمی توان به صورت مجرد آن یافت ویا به این مفهوم پیشکش کرد بلکه به عنوان یک سیستم  مطرح کرد. هرگاه اجزای این سیستم به صورت درست درک شد وبه سلامتی ازآن پاسداری کرد از داشتن امنیت مطئمن بود در غیر آن مانند افغانستان همیشه در جنجال های نا امنی درگیر خواهد بود.

ناگفته نباید گذاشت؛ موضوعات تذکریافته یک دید سنتی نسبت به امنیت یک کشور است. مگر امروز امنیت یک کشور تعلق بر امنیت کشورهای دیگری دارد. برای اینکه بحث امنیت یک موضوع کلان وبزرگ میان دولت ها است که معمولاً نا امنی های موجود از تصامیم ستیزانه ای بعضی از دولت ها در برابر همدیگر ناشی می شود. بدلیل محیط انارشیک بین المللی واختلاف منافع که مستوجب ایجاد نزاع میان دولت های قدرت مند می شود در این میان مسلم است که دولت های ضعیف در قربانی نا امنی دولت های بزرگ به اساس رقابتی که دارند قرار می گیرد. به وضوح می توان اذعان کرد؛ دولت های ضعیف به مشکلات اعظمی از تصمیم گیری ها واز دست دادن قابلیت ها  دچار نا امنی هایی می شوند که در جهت گیری سیاست خارجی شان موضوع مورد معینی در برابر کشورهای دیگری ندارند ویا اینکه، بحث هویدا شدن وابستگی ها است.  

نقش نهاد های امنیتی در قسمت جمع آوری اطلاعات، تحلیل وتجزیه اطلاعات ویا دریافت موارد تهدیدی با شناخت کامل از جناح مقابل با هدف امنیتی وسیاسی آنان به شکل سازمان یافته؛ برنامه ریزی برای خنثی کردن آن قابل ارج است. مگرهیئت تصمیم گیری وصدور احکام این برنامه طور دیگری بررسی می شود. شاید اکثریت مشکلات  نا امنی هایی که  مدیریت نمی شود اراده همین هیئت بر چنین وضعتی باشد. در این صورت، قضاوت بر وجود ستون پنجم در درون یا در رأس نظام سیاسی خواهد بود. با چنین حالت، تا زمانی این وضعیت اداره نمی شود که نقش آفرینان ستون پنجم محو شوند ویا این ساختار مضمحل  شود. بحث امنیت در این چند پاراگراف مختص نمی شود بلکه شرح آن نیاز به کتب ها دارد. اما به عنوان یک دید می تواند این نگاشته اهمیتی داد.

اخلاق وتوسعه اقتصادی  "موضوع فطری"

ماستر میرحسین "تلاش"

                                                                                                           استاد دانشگاه 

 

        اخلاق عبارت از خٌلق، روش وپنداری است که انسان بادر نظرداشت این مختصات ظاهراً بوسیله رفتار وگفتارخود آن را آشکار می سازد. معمولاً انسان ها دو نوع اخلاق دارند(اخلاق باطنی وظاهری). از اخلاق باطنی آن جز خودش ویا افراد محدودی که نزدیک به آن است در حدی آگاه اند مگر از اخلاق ظاهری آن مجموعه ای از افراد که باوی در ارتباط اند ویا شناختی دارند آگاه استند. به هر صورت، اقتصاد در تغییر اخلاق مثبت یا منفی نقش اساسی دارد. مگر آنچه متضمن اخلاق خوب است؛ داشتن ویا پاسداری از فرهنگ اصیل یک جامعه که واکنش منفی یا برداشت های منتفی نسبت به اعمال انجام شده وجود نداشته باشد، می باشد. در جوامع سنتی، همان طوریکه طبقات اجتماعی از نظر اقتصادی به سادگی قابل تفکیک اند از نظر اخلاقی هم متمایز می باشند. به این مفهوم، افراد فقیر وزیر دست رعایت نزاکت های اجتماعی واحترام به صاحبان ثروت را جزئی از رفتارهایی میدانستند که همه روزه آن را انجام میدادند مگر، صاحبان ثروت به فکر اربابی خود بودند منتهی متفاوت تر از امروز. با درنظرداشت انقلاب صنعتی وقبل از آن ویا تیوری های اقتصادی کارل مارکس از نظر طبقات اجتماعی ورفتار متقابل کارفرمایان وکارگران، اقتصاد وبرداشت ها نسبت به خواهشات وتقاضا تاثیر گذار می باشد. بدین معنی، دوران کمون اولیه یا جوامع اشتراکی از نظر اقتصادی همان طور دوره برده داری، فئودالی یا سرمایه داری وکمونیسم نظر به تقاضا وبرداشت های انسان ها روش زندگی وطرز رفتارهای فردی واجتماعی شان متفاوت از هم بود. بدین دلیل، درجوامع اشتراکی از نظر اینکه نابرابری در تقسیم ثروت وجود نداشت، رفتارهای اخلاقی آن قدر متأثر از وضعیت اقتصادی نبود. مگر دوره برده داری، فئودالی، سرمایه داری ویا کمونیسم؛ برداشت دیگری از نظر اقتصاد که تاثیر گذار بر رفتارهای اخلاق اجتماعی وخانوادگی است، حکایت دارد. اما از نظر فطری نیز قابل بحث است اینکه؛ سرشت انسان چگونه است؟ بعضی از دانشمندان به این عقیده اند که انسان فطرتاً در ذات خود خوب است مگر، عوامل اجتماعی باعث می شود تا انسان ها رفتارهای بد انجام دهند. مگراز نظر کالبد شناسی  وجرم شناسی نقد می شود،"جرم شناسی خود حکایت از ساختمان بدن انسان یا دستگاه اعصبی آن  دارد اینکه؛ کدام نوع عمل جرمی را انجام داده" پس از این نظر انسان فطرتاً خوب و بد دارد. مگر نظر به جمله ارایه شده اینکه انسان ذاتاً خوب است مصداق عینی به صورت نسبی دارد، در این مورد می توان گفت که  بعضی از انسان ها  در اوایل زندگی بسیار خوب اند مگر بعداً نظر به شرایط زمانی وحال واحوال جامعه زشت می شوند. به اساس موارد متذکره، انسان از نظر ذاتی هم خوب اند و هم بد. همچنان عوامل اجتماعی نیز نقش اساسی درتغییر رفتار واخلاق انسان دارد. اقتصاد نیز یکی از همان عوامل اجتماعی محسوب می شود که فرهنگ یا اخلاق جامعه را با وسایل تبلیغاتی اش که برقرارکننده ارتباطات وفرستادن اطلاعات است، تغییر میدهد. اقتصاد هم به عنوان عامل متغیر وابسته وهم غیر وابسته به صورت مستقل، روش وطرز رفتار انسان را نظر به وجود برداشت ها تغییر میدهد.

      غیر وابسته بودن آن منوط است به ویژگی های که از نظر امکانات، اقتصاد به جامعه ویا به افراد آن میدهد. هرکی امکانات خوب از نظر اقتصادی داشت با فکر آرام زندگی خود را سروسامان میدهد وهرکی نداشت مجبور به انجام دسته ای از اعمالی می شود که جرم زا است. مگر وابسته بودن آن مرتبط است به وسایل تبلیغاتی که اطلاعات را از یک جامعه به جامعه دیگر نظر به فرهنگ وبرداشت های اخلاقی آن جامعه که دارد وآن را نتقال میدهد تاثیر گذار بر اخلاق جامعه می باشد نه به صورت متغیر مستقل. مثال خوب این مورد فلم ها وسریال ها ویا برنامه های تلویزیونی می باشد که اقتصاد را به عنوان متغیر مستقل به منظور تغییر اخلاق یک جامعه پیشکش   نمی کند ویا این پندار وجود ندارد بلکه ابزارهای اطلاع رسانی با حکایتی از داشتن ابزار اقتصادی برای تشکیل زندگی یا برقراری روابط جنس های مخالف مانند پسر ودختر با اطلاع رسانی از جوامع دیگر نقش بازی می کند. پس، اقتصاد وابزارهای اطلاع رسانی در تغییر اخلاق ویا فرهنگ جامعه تاثیرگذار می باشد. از نظر کارل مارکس، اقتصاد زیربنای جامعه است دیگر موضوعاتی مانند سیاست، ایدیولوژی یا اخلاق وحقوق روبنا است. اما انگلس دوست او نسبتاً تساهل دارد با این نظریه، وی تأکید می کند که روبنا هم کم وبیش تاثیر گذار است در جامعه. من با هر دو نظرمعتقد هستم و          می خواهم موردی را اضافه کنم که روبنا وزیربنا را از نظر تاثیر گذاری، سازگاری بدهم. بدین معنی، اول باید روبنا ها را آماده ساخت برای مدیریت زیربنا ها بعد، برای استخراج زیربناها تلاش کرد. اگر روبنا از قبل آماده نباشد زیربنا همانا حرف کارمل مارکس تاثیرگذار است. اگر روبنا آماده پذیرفتن زیربنا نباشد حرف انگلس وکارل مارکس هر دو به حقیقت می پیوندند یکی به صورت مطق تأکید بر روابط تولید دارد ودیگربه صورت مدارا تأکید برزیربنا هم دارد. ولی من می خواهم طوری  دیگری  بیان کنم، قبل از اینکه زیربنا استخراج شود، انکشاف وتوسعه پیدا کند، باید از نظر روبنا متوجه بود که قواعدی خاصی وجود داشته باشد تا اصالت فرهنگی جامعه را با مختصات عقیدتی وبرداشت های آن جامعه پاسداری کند. قبل از رشد اقتصاد ویا مدرن شدن جامعه از نظر ابزاری، باید برداشت ها وپندارها را تطابق دهیم تا اصالت رفتارهای اخلاقی را تغییر ندهد. در اینجا، آموزش وپرورش دخیل است تا اعضای جامعه را به ویژه جوانان را آماده پذیرفتن تغییرات که در اجتماع ازنظر اقتصادی، تسهیلات وامکانات وابزارهای اطلاع رسانی وارد می شود، ساخت. هرگاه این آمادگی وجود نداشته باشد اخلاق جامعه بزودی تغییر می کند. به ویژه تقاضا وخواهشات نفسانی جوانان به صورت شهوتی افزایش پیدا می کند. هوس ها وافکار تخیلی در نزد جوانان پیدا می شود از این نظر؛ الزام به انجام فحشا (جنسی) می شوند واز نظر اجتماعی بی تفاوتی در رعایت نزاکت های اخلاق اجتماعی در نزد جوانان پیدا می شود حتی در برابر خانواده خود این احساس را پیدا می کنند؛ احترام به بزرگان مورد فراموشی قرار می گیرد، هر کی دنبالی رسیدن به خواهشات نفسانی مانند؛ داشتن ویا ایجاد ارتباطات با جنس مخالف، داشتن وسایل حمل ونقل ومبایل و تمثیل زندگی آلایشی استند. هرگاه اخلاق به این صورت چهره عوض کند تمام فرهنگ جامعه را تغییر میدهد. احترام ورعایت نزاکت های اجتماعی حذف می شود. هرفردی نظر به داشته های اقتصادی اقتدار خود را در جامعه تمثیل می کند. در این صورت، برداشت ها در جامعه متفاوت می باشد. پس، زیربنا وروبنا به صورت تلفیقی در برابر هم عمل می کند. از این نظر، باید جامعه را برای رشد زیربنا ها از نظر روبنا آماده کرد درغیر آن از نظر اخلاقی، اخلاق ا صیل جامعه دیگر ثابت وپابرجا نخواهد بود. راهکار خوب، آموزش است برای پذیرفتن جامعه مدرن وتوسعه اقتصادی با رعایت اخلاق اجتماعی. درنتیجه، اخلاق متأثر از عوامل اجتماعی، اقتصادی وفطری است که بوسیله آموزش می توان مدیریت سالم کرد.